دنیای عاشقانه
باز هم خواب ریاضی دیده ام خواب خطهای موازی دیده ام خواب دیدم می خوانم ایگرگ زگوند خنجر دیفرانسیل هم گشته کند از سر هر جای گشتی میپرم دامن هر اتحادی می درم دست و پای بازه ها را بسته ام از کمند منحنی ها رسته ام شیب هر خط را به تندی می دوم گوش هر ایگرگ و شئ را می جوم گاه در زندان قدر مطلقم گاه اسیر زلف حد و مشتقم گاه خط ها را موازی می کنم با توانها نقطه ها بازی می کنم لشگری تمرین دارم بی شمار تیمی از فرمول دارم در کنار ناگهان دیدم توابع مرده اند پاره خط نقطه ها پژمرده اند کاروان جذر ها کوچیده است استخوان کسرها پوسیده است از لگ و بسط و نپر آثار نیست ردپایی از خط و بردار نیست هیچکس را زین مصیبت غم نبود صفر صفرم هم دگر مبهم نبود آری آری خواب افسون می کند عقده را از سینه بیرون می کند مُردم از این ایکس و ایگرگ داد داد روز های بی ریاضی یاد باد دلم یک من می خواهد هیچ چیز اتفاقی نیست سکوت امید یعنی بی تو مادر ای یکدانه وتنهاترین غم خوارمن از من عاشق تربه من دیوانه و بیمارمن وصف تو نتوان به صدها دفترودیوان نوشت ای که وصفت روز و شبهاتا ابددرکارمن پروراندی جان من بارنجهای بی شمار کی شود قربانیت این جان بی مقدارمن خرج کردی عمر خود را تابروید جان من من به لطفت زنده ام ای ابرباران دارمن شرح لطفت درازل افسانه ای ننوشته بود جان به قربان تو ای زیباترین پندارمن قصهٌ ننوشتۀ مهرو وفاراخوانده ای ای که مهرت تاابددرسینهٌ تبدارمن درد هایم دردتو رنجم همه درجان تو ای به دردم مرحم و ای مخزن اسرارمن هستیم هست ازتو و نامم زتو نامی گرفت سبز می باشم ز توای سبزی افکارمن سالهای عمرت افزون ازهزاران سال باد سالهای عمرمن قربانیت ای یارمن عاشقی حس عجیبی است هرکجا هستی وقتی حرفی برای گفتن نیست
ادامه مطلب
مثل تو
آزاد و رها بی هیچ قید و بندی
ویک تومی خواهد
مثل من
اسیرو دربندو زندانی
من آزاد و رها ازتمام قل و زنجیرهایی که به پایم بسته شده ونامش را قسمت میگذارند
تواسیر در بند تمام قل زنجیرهایی که قلبت را به من می رساند و نامش را عشق میگذارند
بـــــــ*اران
این حس خوب دوست داشتنت
این نیازشدید باتوبودن
این همه عاشقانه که بی اراده می آیند و شعرمی شوند
هیچ کدام اتفاقی نیست
اینها همه هستند ت اتو را بیشترداشته باشم
تویی که تنها سهم من ازاین دنیایی
تویی که برایم معنی عشقی
بــــــــ*اران
حس تلخ تنهایی
نیاز
کسی نیست که به حرفهایم دل بدهد
گوش بسیاراست
قحطی دل آمده است
ومن دل را گدایی نمیکنم
بــــــــ*اران
فراموش کن طوفان سخت دیشب را
ونگاه کن خورشید امروز چه زیبا لبخند میزند
امید یعنی
بی کسیهایت را به پشت بلندترین کوه پرتاب کن
فراموش کن تنهاییت را و عاشقانه ای بساز زیبا به نام او که دوستش داری
امید یعنی تو
تویی که آمدی تابیاد بیاورم هستم -زنده ام و نفس میکشم
بیاد بیاورم عاشقم
بیاد بیاورم خودم را کجای این راه پرنشیب گم کرده ام
بــــــ*اران
دیوانه وار روزگار را میگذرانم
لبخند را فراموش میکنم
شبها سربه شانه های ماه تا صبح میگریم
وروزها به خورشید سلام هم نمیکنم
چایم را سرد مینوشم
مثل دنیایم
بی تو سخت میگذرد
سخت.........
بـــــــ*اران
شوردارد ومستی
اشک دارد و بی قراری
مهم ترازهمه نیازی دارد که به بی نیازی میرساند تورا
ازهمه عالم بی نیاز میشوی و به یک نفر نیازمند
اومی شود همه رتبه خدا
می شود تمام دنیا
می شود زندگی
می شود تمام احساس
می شود عشق
بــــــــــــ*اران
یادت باشد
من دوستت دارم
بــــــ*اران
باید گذشت و رفت
مثل عبور از یک خط قرمز
پرازترس ، پرازدلهره
ترس از تنهایی ترس از نداشتن تو
مثل عبور از تمام دوستت دارمهایی که گفتیم و شنیدیم
گفتیم اما فراموش کردیم شنیدیم اما باور نکردیم
وامروز میگذرم از تمام آنچه که تورابه من پیوند میزند
"چه زیبا گفت که از دل برود هر آنکه از دیده برفت"
دیگر حرفی برای گفتن نیست
*ب*اران*